تغییر از کجا آغاز میشود؟ از دولت یا مردم؟

نژادیان: در روزگاری که نگاهها به میز مذاکرات و گشایشهای اقتصادی دوخته شده است، این پرسش اساسی پیش روی ماست: اگر همین فردا تحریمها برداشته شود، منابع مالی آزاد گردد و سرمایه خارجی سرازیر شود، جامعه ما از درون آماده پذیرش این تحول است؟ واقعیت آن است که اقتصاد، هرچند حیاتی و تأثیرگذار، تنها یکی از ابعاد پیچیده حیات اجتماعی انسان است. آنچه در این میان مهم است وضعیت فرهنگی و رفتاری جامعه و مسئولان است؛ مسائلی که اگر درمان نشوند، هر مقدار ثروت و رونق نیز نمیتواند تضمینی برای پیشرفت واقعی و پایدار به همراه داشته باشد. حال با وضعیت فرهنگیمان چه خواهیم کرد؟
محمدعلی نژادیان در یادداشتی باعنوان «فراتر از تحریمها؛ زخمهایی عمیقتر از اقتصاد» نوشت: نخست؛ در باب خلأ اخلاق اجتماعی؛ آیا صرفاً با بهبود شاخصهای اقتصادی، میتوان انتظار داشت که مؤلفههایی چون انصاف، شایستهسالاری، صداقت، نوعدوستی و اعتماد نیز شکوفا شوند؟ فرهنگ، برخلاف دلار و نفت، نه با قرارداد تغییر میکند و نه با سرمایهگذاری خارجی ارتقاء مییابد. این تغییر نیازمند سرمایه انسانی، گفتوگوی درونی و بازنگری در شیوههای تربیتی، رسانهای و آموزشی ماست. البته این به معنای آن نیست که همه افراد جامعه دچار این مشکلاتاند؛ میزان و گستره آن را به قضاوت خواننده عزیز واگذار میکنم.
دوم؛ در نظام آموزش و فرهنگ با چالشهای جدی مواجهایم. نظام آموزشی و فرهنگی ما گرفتار نگاههای کوتاهمدت، محافظهکار و گاه خودبزرگبین است. با افرادی مواجهایم که حاضر به پذیرش اشتباهات خود نیستند و خود را فراتر از نقد میدانند. حاصل این نگرشها، عقبماندگی در تولید علم، ضعف در تربیت نیروی انسانی مؤثر و فرصتسوزیهای پیاپی و فرار نخبگان است.
سوم؛ با میراث تلخ رانت و مصادره موفقیت مواجهایم. طی سالها، برخی افراد به لطف بیتدبیری مسئولان دولتها و ادوار مجلس و شرایط رانتی، به ثروتهای زیاد و بادآورده دست یافتند و منابع کشور را چپاول کردند، بدون آنکه ارزشآفرینی برای کشور ایجاد کرده باشند. اینان اکنون خود را «کارآفرینان برتر»، «نخبگان اقتصادی» و «الگوهای موفقیت» مینامند، در حالی که دستاوردهایشان نه حاصل تلاش، بلکه نتیجه رانت، لابیگری و فرصتطلبی است و امروز اشتغالزایی را به اهرمی برای فشار به حاکمیت بدل کردهاند؛ در صورتی که نوع رفتار و مدیریت آنها آسیبهایی بهمراتب جدیتر به اقشار مختلف مردم وارد کرده است. اینان کسانی هستند که نفوذ صنفی را پلی برای دستیابی به قدرت سیاسی میدانند. امروز شاهدیم که عطش این گروه به ثروت و شهرت پایان نیافته؛ آنان در پی نفوذ سیاسی و نزدیکی به مراکز قدرتاند—نه برای خدمت، بلکه برای فخر فروشی و حفظ منافع بیشتر. البته این نقد، بههیچوجه به معنای نفی حمایت از کارآفرینان واقعی نیست. نزدیکی بخش خصوصی با نهادهای حاکمیتی میتواند مفید و ضروری باشد، اما زمانی خطرناک و نگرانکننده خواهد شد که منافع عمومی مردم و اعتبار نظام سیاسی را به مخاطره اندازد.
بازخوانی وعدهها؛ بازگشت به اصول
سالها از تبیین تفاوت میان جامعه اسلامی و جامعه لیبرال گوشزد شد. مگر نه اینکه به نظام لیبرال نقد شد که در آن دنیاگرایی، مصرفزدگی و رقابت بیرحمانه حاکم است؟ جامعهای که در آن هر کس بهاندازه نزدیکیاش به مراکز قدرت، از مواهب بهرهمند میشود و و قانون نانوشتهاش «تنازع بقاء» است. اما اکنون وقت آن است که از خود بپرسیم: آیا جامعه ما، آنگونه که باید؛ به اصول اسلامی که در آن «دستگیری از مستضعفان»، «زهد در دنیا» و «مسئولیتپذیری ثروتمندان» اصل است، نزدیک شده است؟ اگر پاسخمان منفی است، پس باید نگران باشیم؛ چون جامعه در پیچ تاریخی مهمی قرار دارد. مسیری که طی خواهیم کرد، وابسته به انتخابهای امروز ماست:
- آیا جامعه به اندازه کافی آمادگی پذیرش تغییرات فرهنگی را دارد؟
- آیا مسئولان و نخبگان سیاسی و اقتصادی بهدرستی از منابع و موقعیتهای موجود برای اصلاح وضعیت فرهنگی استفاده میکنند؟
- چه کسانی مسئول وضع فعلیاند و چرا؟
- و مهمتر از آن: چه کسانی مسئول آیندهاند؟ و چه کار فوری باید انجام دهند؟
هرچند فرصتهای بسیاری از دست رفتهاند، اما هنوز دیر نشده است. تا زمانی که دغدغه، خِرد و ارادهای برای اصلاح باقی مانده باشد، امید نیز زنده است.
در نهایت، یادمان نرود که همه ما نسبت به گذشتگان و آیندگان ایران مسئولیت داریم.
انتهای پیام/